سلام
میگم خدا رحمت کنه علامه آیت الله سید محمد حسین حسین طهرانی رو که وقتی که جارچی های دولت آقای هاشمی رفسنجانی جار می زدند « فرزند کمتر زندگی بهتر » کتاب کاهش جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین رو نوشت.
بسم الله الرحمن الرحیم
بارها با خود اندیشیده بودم که آیا نوشتن در اینترنت فایده ای دارد؟ آیا صرف وقت برای به روز کردن وبلاگ و سایت نوعی اتلاف وقت و عمر نیست؟ لیکن در شب هفتم محرم امسال که به هیئت جامعة الحسین رفته بودم حجت الاسلام مهدوی در قسمتی از سخنرانی خود مطلبی را از پست "حسن آفتابه را بیارر" در "وبلاگ آخوندها از مریخ نیامده اند" نقل کرد. اگر چه وی مأخذ گفتارش را ذکر نکرد لیکن یقینا صاحب وبلاگ فوق که از نوشته های او در مجلس سخنرانی امام حسین علیه السلام استفاده شده بود مأجور خواهد بود.
در آن هنگام آرامشی وجودم فرا گرفت و امیدوار شدم که شاید روزی قسمتی از مطالب من و همه وبلاگنویسان مذهبی در مجلس حقی به کار آید و مورد تایید الهی قرار گیرد. آمین
اوائل تیر سال 82 از تهران میرفتم فردوس که عده زیادی از جوونای ذکور و اناث خوشتیپ ریختن تو اتوبوس تا جایی که بعضی از اونا مجبور شدن وسط اتوبوس بشینن. از بوی تند ادکلنی که اتوبوس رو ورداشته بود و از شوخیهای ناهنجار بعضیاشون که بگذریم، از جزوه هایی که بعضیا تو دستشون گرفته بودند می شد فهمید که دانشجو هستن. من که چند سالی قم بودم و از حال و هوای فردوس بکلی بی خبر، اولش فکر کردم اینا لابد دانشجوی شهرهای بین راه مثلا شاهرود و سمنان و ... هستن و به خودم دلخوشی دادم که حداقل برای چند ساعت هم که شده طعم آرامشو تو اتوبوس خواهم چشید.
ولی وقتی بین راه سر صحبتو با یکی از دانشجوها باز کردم فهمیدم که همه این آقایون و خانوما مقصدشون فردوسه و در دانشگاه آزاد اونجا مشغول به امر خطیر جویندگی دانشند. بهش گفتم : چه رشته ای می خونی؟ گفت: ادبیات. گفتم: یعنی ارزششو داره که این همه راه ( تقریبا هزار کیلومتر ) بکوبی بیای فردوس ادبیات بخونی؟ گفت: اکثر جوونای فامیلمون رفتن دانشگاه و لیسانس گرفتن منم باید برم لیسانسمو بگیرم جلوشون کم نیارم!!!. وقتی متوجه تعجب من شد گفت: اولا من کارشناسی ام بعدشم پسرم، ولی یه دخترو میشناسم که این همه راه اومده تا رشته ادبیات رو در حد کاردانی بگیره اگه یه وقت براش خواستگار اومد بتونه بگه ما هم دانشگاه رفتیم!!
هنوز که هنوزه تلخی این مطلبو در روحم احساس می کنم.
علم و دانش اندوزی شرافت ذاتی داره و هرگز نباید وسیله کسب شهرت و مفاخره باشه
بسم الله الرحمن الرحیم.
دیروز عصر با خانم رفته بودیم خرید. شب از مسیر چهارراه شهدا و خیابون آزادی برمی گشتیم خونه که سر چهارراه زرینه یکی از دوستان به موبایل تماس گرفت و من مجبور شدم برای جواب دادن تلفن بعد از چهارراه کنار خیابان بایستم. در حین صحبت متوجه شدم که یک دختر و پسر جوان کنار خیابان ایستاده اند و پسر مطلبی را برای دختر توضیح می داد. البته بخاطر اینکه متاسفانه من توی این مسائل خیلی شوتم متوجه قضیه خاصی نشدم ولی خانم که متوجه غیر عادی بودن شرایط شده بود به سمت اونا رفت و تا به نزدیکی اونها رسید پسره با سرعتی خاص به پیاده رو برگشت و به من که نگاهش می کردم گفت: خوب نگاه کن مگه چیه؟ منم به رگ غیرتم برخورد و از موتور پیاده شدم و دنبالش راه افتادم. جوان که سعی کرده بود تیپ بزنه ولی از قیافه و از لباسهاش که با هم ست نبودند براحتی می شد فهمید که در یک خانواده متوسط زندگی می کنه رفت سر چهارراه و جلوی یکی از مغازه ها ایستاد. وقتی بهش رسیدم گفتم: چی میگفتی تو پیاده رو کرکری میخوندی؟! جوان با دیدن من که معمولا با لباس شخصی تردد میکنم و بخاطر محاسن بلند و ییراهنی که همیشه روی شلوار می اندازم قیافه ام به بچه بسیجیهای خفن دوآتیشه شباهت داره ، حسابی جا زده بود گفت: شما بسیجیها از ما چی میخواید مثلی که تنت حسابی می خاره! من که دیدم چاره ای ندارم جز اینکه از موضع قدرت باهاش صحبت کنم، گفـتم: اتفاقا تویی که تنت می خاره نکنه دوست داری بگم بچه ها بیان سر وقتت؟! _ وقتی که دیدم ترفندم کارساز شده و اندکی از باد بینی جوانک خالی شده بهش گفتم: البته من فعلا نمی خوام برات دردسر درست کنم ولی خودت حاضری کسی مزاحم ناموست بشه؟ ولی پسر قصه ما که بخاطر از دست دان یه طعمه دندونگیر حسابی حالش گرفته شده بود گفت: شماها همه تون همینجوری هستید. من گفتم: چه جوری اینکه نمی ذاریم امثال تو مزاحم ناموس مردم بشن ناراحتت کرده؟ در همین حین دو سه نفر از افرادی که جلوی اون مغازه ها بودند دور منو گرفتن و گفتند: حاجی این دفعه رو ببخشش جوونه و جاهله!! جوانک هم فرصت را مغتنم شمرده و با یکی از دوستاش سوار موتور شدن و از اونجا رفتن.
منم برگشتم سمت موتور و از خانم پرسیدم جریان چیه؟ خانم گفت: این پسره دست دختره رو گرفته بود و هی بهش التماس میکرد بیا برات ماشین بگیرم با هم بریم و دختره مدعیه که می خواسته مزاحمش بشه و بزور اونو با خودش ببره. دخترک به ما گفت حالا که اونا رفتن دیگه میتونه خودش ماشین بگیره و ما هم سوار موتور شدیم و راه افتادیم بریم که نزدیک چهارراه مقدم خانم گفت: برگرد بریم ببینیم دختره چیکار کرد؟ نکنه دوباره اون جوون مزاحم برگرده و بخواد مزاحم بشه. بلافاصله برگشتم چهارراه زرینه که متوجه شدم خانم جوون که حسابی هم تیپ زده بود داره کنار خیابون راه میره و متاسفانه همون جوون دوباره در حالی که ترک یه موتور نشسته بود دنبال دخترک راه افتاده بود و دو پژو 206 دیگه هم داشتن براش بوق میزدند. جوان مزاحم با دیدن ما که کنار دخترک ایستادم متواری شد و پژو ها هم با دیدن فرار جوان موتوری راه خودشونو کشیدن و رفتن. بلافاصله یه پژو 206 صندوقدار که راننده ش آدم ظاهر الصلاحی به نظر می رسید وایساد و کارت خودشو به من نشون داد و گفت من توی سپاه کار می کنم اجازه بدید این دختر رو برسونم . با اصرار خانم دخترک سوار ماشین شد و ما هم که نگران بودیم پشت سر پژو راه افتادیم تا یه وقت خدای ناکرده اتفاق بدی نیفته. راننده اتومبیل مسافر بدحجاب ما رو به مقصد رسوند و ما هم با خیالی آسوده رفتیم خونه.
امروز که به اتفاق دیشب فکر می کردم با خودم گفتم که اگه این دختر با اون سر و وضع کذایی بیرون نمی یومد شاید این اتفاق نمی افتاد از طرفی دلم برای جوانک هم می سوخت و شاید اگر مشکل ازدواج جوونها حل می شد کمتر شاهد این قبیل اتفاقات در سطح جامعه بودیم.
مسئله دوم نحوه مقابله با این قبیل حرکات هست. امر به معروف و نهی از منکر اگه به نحو درست اجرا نشه چه از حیث افراط و چه تفریط عواقب بدی رادر پی خواهد داشت. و البته برخورد تند فقط لجاجت طرف مقابل را در پی خواهد داشت البته منظورم این نیست که سخن کسانی که دم از تسامح و تساهل می زنند سخن درستیه ولی برخورد قهری با این افراد راه حل اولیه نیست و چه بسا در بسیاری موارد بشه با مهربانی و تذکر دوستانه جلوی فاجعه رو گرفت.البته وقتی که شخص مزاحم با تذکر دوستانه دست از مزاحمت نکشه به هر نحو ممکن باید از ناموس مسلمین دفاع کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
رحلت فقیه محقق و اصولی مدقق وعارف واصل و کامل حضرت آیت الله العظمی شیخ محمد تقی بهجت قدس الله نفسه الزکیه را به محضر مبارک حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و همه شیعیان جهان تسلیت میگوییم و برای ایشان از خداوند متعال علو درجات مسئلت می نماییم.
برای شادی روح و علو درجاتش صلوات
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
نوروز باستانی و آغاز سال نو مبارک
طبیعت و رستاخیز
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم : با دیدن بهار رساخیز را به یاد آورید.
اگر در زمستان به درخت توت بنگریم چنین می یابیم که گویی درخت جامه حیات از تن بدر کرده و با مرگ هم آغوش شده است لیکن با فرارسیدن بهار همین درخت مرده را غرق سرسبزی و طراوت خواهیم یافت. گویا هر یک از درختان با جلوه ای خاص به دلربایی برخاسته و طاووس طبیعت در هزاران رنگ و نما به جلوه و عشوه می پردازد. این سرسبزی و طراوت چنان جلوه و شکوهی دارد که تصور اینکه درختان تا چندی پیش فاقد برگ بوده و مرده به نطر می رسیدند مشکل می نماید. همچنان که در زمستان تصور زنده شدن دوباره دختان مشکل است و فقط تجربه زنده شدن مجدد آنان را نوید خواهد داد. اگر در زمستان شاخه ای تونمند از درختی بی برگ را بشکنیم آثار حیات را در آن خواهیم یافت. گویا درخت دارای روح است.
آری زوال طراوت درخت و ادامه حیات خفیف آن را می توان به مرگ آدمی و بقای روح او تشبیه کرد و همچنانکه حیات خفیف درخت ضامن سرسبزی بهاری آن است بقای روح آدمی پس از مرگ نیز نوید زنده شدن دوباره جسم و حلول روح در جسم است.
درختان و برخی از گیاهان دو یا چند سال عمر میکنند. و برخی از گیاهان نیز دارای عمر یک ساله بوده و بذر ضامن ادامه نوع نسل آنان است. در یک توصیف ساده می توان درختان و گیاهان چند ساله و طراوت بهاری آنان را به مرگ آدمی و رستاخیز وی و مرگ گیاهانی که بیش از یک سال عمر نمی کنند را به مرگ حیواناتی تشبیه کرد که برانگیخته نخواهند شد.
ناگفته نماند حیات درختان و گیاهان و تشبیه همه جانبه آن به حیات، مرگ و رستاخیز انسان فاقد خدشه و نقیض نیست وشاید بهترین مثال برای مرگ، حیات پس از مرگ و رستاخیز ، خواب است. می توان خواب را به مرگ، دیدن رؤیا در خواب را به دیدن صور برزخی و بیداری را به زندگی پس از مرگ تشبیه کرد.
تشبیه گذرای درخت و گیاه به حیات آدمی
کاشته شدن نهال: تولد انسان
ضعف و نازکی درختان پیش از بلوغ : ضعف و ناتوانی انسان در کودکی و نوجوانی
ثمر دهی درختان: تولید مثل آدمی و به بار نشستن زحمات و فعالیتهای او
آفات و بیماری درختان: آفات: دوستان بد و خلق و خوی ناهنجار _ بیماری : بیماری انسان
ریختن برگ درختان در پاییز: ظاهر شدن پوچی بسیاری از علایق و تعلقات انسان که در دوران کهنسالی پی به پوشالی بودن اینگونه تعلقات می برد.
به خواب رفتن درختان بدون برگ: از دست دادن همه وابستگیهای دنیوی پیش از مرگ
حیات خفیف درخت در خواب زمستانی: بقای روح پس از مرگ.
دگرگونی طبیعت هنگام طراوت دوباره درختان: قیامت و دگرگونی جهان
بیدار شدن درختان و حیات مجدد آنان: زندگی انسان پس از مرگ و رستاخیز
آراسته شدن درختان به شاخ و برگ تازه: دیدن نتیجه اعمال در قیامت.
سلام
بخاطر کثرت اشتغالات و هزار و یک دلیل بیخود دیگه منم رفتنی شدم شاید تا اواخر اسفند مطلب تازه ای تو وبلاگ نذارم.
البته ( معمولا هر کی یه تکیه کلام داره و تکیه کلام منم البته « البته » هست. ) خانوم که الآن رفته قم و منو حسابی یتیم کرده بنا داره بعد از سفر یه وبلاگ به قول خودش جالب بزنه. خانم وبلاگ درپیتی منو قیول نداره و میگه اولا مطالبت تنوع نداره و ثانیا خشک و لایتچسبکه ! حالا ببینیم خودش چند مرده ( یا شاید بهتر باشه بگم چند زنه ) حلاجه !!!
به عنوان حسن ختام دو خاطره براتون نقل می کنم :
بلوغ و خمس
پدر شهید هاشم بخشایش نقل کرده بود : شهید هاشم وقتی به سن تکلیف رسید به من گفت بابا من به سن بلوغ رسیدم .. من با عصبانیت کلامشو قطع کردم و گفتم : داداش بزرگترت هنوز داماد نشده که تو دم از سن بلوغ می زنی! هاشم با خونسردی جواب داد : بابا چرا زود قضاوت میکنین ! من می گم حالا که به سن بلوغ رسیدم عمل به تکالیف شرعی برام واجب شده از طرفی به ازاء کاری که می کنم په من پول میدین می خواستم بگم اگه بناست بعد از اینم بهم اجرت بدین من یه دفتر بگیرم و دخل و خرجمو توش بنویسم تا یه وقت از جهت وجوهات شرعی و خمس مدیون نباشم !
سوره حمد
بابام کارمند بازنشسته ثبت احواله . ما اول گناباد زندگی میکردیم که چون قبل از انقلاب و اوائل انقلاب وضع آب شرب گناباد مطلوب نبود و فقط ثبت احوال سرایان جای خالی داشت بابام منتقل سرایان شد تا بعدا به جای بهتری بره و از قضا همونجا موندگار شدیم ! حدودا سال 70 بابام با لندرور ثبت احوال به عنوان ماموریت رفته بود روستاهای بغداده و دوحصاران از توابع سرایان شناسنامه بده که منو هم با خودش برده بود . موقع بازگشت ماشین بی بنزین شد و ما رو تو جاده گذاشت . پدرم از ماشین پیاده شد و کنار جاده ایستاد تا اگر ماشینی رد شد ازش بنزین بگیره که بعد از چند لحظه یه تویوتا کنارمون وایستاد، راننده که آخوند بود از بابام پرسید شلنگ داری ؟ پدرم که فکر اینجاشو نکرده بود مستاصل موند و از قضا خود حاج آقا هم شلنگ نداشت ! روحانی به پدرم گفت : یه حمد بخون و استارت بزن انشاالله که روشن میشه !! پدرم هم پس از خواندن سوره حمد استارت زد و اتفاقا ماشین روشن شد و همینکه تو آیسک جلو مغازه بنزین فروشی ( اون موقع آیسک هنوز پمپ بنزین نداشت ) رسید ماشین خود بخود خاموش شد !! از اون موقع به بعد بابام برای هر مشکلی سوره حمد می خونه .
راستی حالا که می خوام برم، پیامارو عمومی کردم بازدید کننده های ما که ( ماشاالله چشم نخوریم انشاالله آمارشون میلیونیه !!! و ) می خوان نظر خصوصی بدن تیک خصوصی یادشون نره
چند شب پیش با اسب خیال از کوچه های شهر آشنا میگذشتم که یهو چشمم افتاد به آقای الف که ماتم زده یه گوشه ای ایستاده بود و از شدت غصه قامتش مثل قامت آقای دال شده بود. بهش گفتم چیه چرا بغض کردی؟ گفت : (چند روز پیش صاحب یکی از نشریات که من خیلی به خوندن مطالبش علاقه داشتم بهم پیام داد که تا اطلاع ثانوی نشریه اش تعطیله، من هم از طریق یاهو براش پیام گذاشتم که از اینکه نشریتون رو بستین ناراحت شدم و برای موفقیتتون در مقابل حضرت آشنا زیارتنامه خواهم خواند! همسرم که از پیام باخبر شد گفت : این کار تو از نظر اخلاقی صحیح نیست! نظر گذاشتن تو نشریه و وبلاگ اشکال نداره چون در عرف ، پذیرفته شده است ولی عرف، پیام گذاشتن از طریق یاهو رو ولو بصورت نوشتاری و آفلاین و حتی کاملا رسمی و بی غرض هم نمی پذیره . ) بعد از صحبت اقای الف به فکر فرو رفتم که اگه صحبت همسر آقای الف درست باشه واقعا مرز محرم و نامحرم از چه ظرافتی برخورداره که حتی یه پیام نوشتاری خشک و خالی و خیلی عادی و کاملا بی غرض هم می تونه بهش ضربه بزنه!
پس از 22 روز بمباران بی وقفه و کشتار بیرحمانه مردم غزه و البته مقاومت جانانه حماس سرانجام وعده الهی مبنی بر شکست مستکبران و پیروزی مستضعفان محقق شد و سرخی خون بیگناهان غزه بر سیاهی دل ستمگران اسرائیل فائق آمد. آری این وعده الهی است که اگر مجاهدان در مقابل ناگواری ها شکیبا باشند خداوند آنان را بر دشمن هرچند از آنان قوی تر باشد پیروز خواهد ساخت : ( یا ایها النبی حرض المومنین علی القتال ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مئتین وان یکن منکم مئة یغلبوا الفا من الذین کفروا بانهم قوم لا یفقهون?65? الآن خفف الله عنکم وعلم ان فیکم ضعفا فان یکن منکم مئة صابرة یغلبوا مئتین وان یکن منکم الف یغلبوا الفین باذن الله والله مع الصابرین ?66? سوره مبارکه انفال آیه 65 و 66 ) آری خفت و خواری سردمداران کفر و پیروزی مجاهدان از همان اول هویدا بود که
قل جاء الحق و زهق الباطل هویدا بود و براستی که باطل نابود شدنی است .
این فتح المبین را به تمامی مستضعفان جهان مخصوصا مردم ستمدیده غزه تبریک میگوییم و متذکر میشویم که این پایان کار نیست بلکه بنا بر سنت پایدار الهی خون مظلوم تا نابودی کامل ظالم در جوشش است و همانگونه که خون حضرت یحیی نابودی اول بنی اسرائیل را رقم زد خون شهدای لبنان و فلسطین نیز وعده الهی مبنی بر زوال دوم بنی اسرائیل را که در آیات آغازین سوره اسرا آمده است را محقق خواهد ساخت. انشاءالله
بسم الله الرحمن الرحیم
این چند روزه هر چی سعی کردم بنویسم نتونستم و انگاری یه جورایی چشمه قلمم خشک شده بود. بالاخره امشب زدم به سیم آخر و تصمیم گرفتم هر جور شده وعده ای رو که در مورد بحث محرم و نا محرم و احکام نگاه کردن داده بودم عملی کنم ...
جونم براتون بگه که تو دو پست قبل گفتم نمی دونم ریشه بی مبالاتی و یا حداقل بی اطلاعی مردم نسبت به احکام محرم و نامحرم کجاست و چه کسی یا چه افرادی مقصرند!
اول از صنف خودم یعنی روحانیت شروع می کنم :
اولا : متاسفانه اکثر روحانیون ما در مشهد و اصفهان و مخصوصا قم به فراگیری دروس حوزوی و بحوث فقه و اصول بسنده کردن و اکثر این دسته - یعنی همون روحانیونی که الان گفتم - بدون اینکه به تدریس ، تالیف یا تبلیغ اشتغال داشته باشند تا سنین کهولت و پیری فقط و فقط در دروس خارج فقه و اصول شرکت میکنن بدون اینکه شم اجتهاد داشته باشن یا امیدی به اجتهاد اونا باشه _ حالا بگذریم که هیچ ضروروتی هم نداره که همه حوزوی ها مجتهد باشن و وقتی هم همچین ضروروتی نباشه دیگه نیازی هم نیست اونایی که شم اجتهاد ندارن تا آخر عمرشون در درس خارج شرکت کنن _. در حالی که طبق آیه « ولولا نفر » روحانیون باید به منطقه خودشون و یا _ در صورت اشباع _ به مناطق دیگه برن و با عمل و بیان به تبلیغ احکام و معارف اسلام مشغول بشن. چه بسیارند محله ها و مناطق حتی شهرهای بزرگ و روستاهای کوچک و بزرگ که جای یه روحانی فعال و دلسوز در اونجا خالیه.
ثانیا : بسیاری از روحانیون محترم هم که برای تبلیغ به مناطق مختلف تشریف میبرند از مهارت های ارتباطی بهره کافی ندارند لذا بجاست که روحانیون محترم ضمن فراگیری دروس حوزوی مهارت های برقرای ارتباط با مخاطب و شیوه های تبلیغ مؤثر را فرا بگیرند و هنگام ورود به محیط جدید جو اونجا رو بشناسند و به عبارت بهتر نیازشناسی کنند.
دوم : والدین متعهد که به تربیت صحیح بچه هاشون اهمیت می دن احکام محرم و نامحرم و آداب اجتماعی اسلامی رو به بچه هاشون در عمل و گفتار آموزش بدهند.
البته علاوه بر روحانیون و والدین محیط های آموزشی و رسانه های مختلف هم وظایفی دارند که در پست های بعدی بهش میپردازیم.
از اینکه اصول معمول نوشتاری رو با گفتار محاوره ای مخلوط کردم عذر میخوام. (حالا مگه چیه! بالاخره اینم خودش یه سبک نوشتنه دیگه!! )
ادامه دارد...