بسم الله الرحمن الرحیم
سال 1379 حجة الاسلام شیخ علیرضا سنجری اراکی نقل میکرد که آیت الله سید محمدصادق حسینی روحانی فرموده بودند: معروف است که می گویند حضرت ابوالفضل علیه السلام در شریعه فرات دست در آب فرو برد تا آب بیاشامد لیکن چون به یاد عطش امام حسین علیه السلام افتاد آب را ریخت و بر تشنگی صبر کرد لیکن در مکاشفه ای دانستم این قضیه درست نیست واقعیت این است که حضرت ابوالفضل علیه السلام اصلا قصد نوشیدن آب نداشتند بلکه آن حضرت میخوواستند اسبشان آب بنوشد زیرا اسبهای اصیل عربی تا صاحبشان ب نیاشامد آب نمی خورند لذا حضرت عباس علیه السلام نیز وانمود کردند که آب مینوشند تا اسبشان آب بخورد اما راوی واقعه که این صحنه را می دیده از نیت حضرت علیه السلام بی خبر بوده است لذا گمان کرده که حضرت عباس میخواسته اند آب بنوشند اما به خاطر امام حسین علیه السلام آب ننوشیده اند. در حالی که این تصور صرفا برداشت شخصی راوی وقایع کربلا و زائیده خیال اوست و ابوالفضل العباس جوانمردتر و با ادب تر از این هستند که پیش از امام خویش آب بنوشند.
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از خواهران مؤمنه و ولائی در پیامرسان فید زده بودند که (بزرگترین نکته ای که در قیام ابا عبدالله شنیدم: اگر شکم ها از حرام پر نباشه گوش شنوا میشه = در زمان ظهور مهدی (عج) شکمهای سیراب از حرام گوششان کر است...اگر میخوای ببینی اون موقع کجایی..به خوراک شکمت خوب نگاه کن) ضمن تشکر از ایشون به خاطر فیدهای اگاهی بخششون چون دیگه نمیخوام دامن به گرد و غبار برخی مسائل پیامرسان ملوّث کنم از نظر دادن در اونجا خودداری می کنم همینجا عرض می کنم که: بله فرمایش ایشون کاملا متینه. واقعا نکته بجایی هست اما این روایت به چیزی فراتر از خوراک نظر داره این روایت یک روایت جریان شناسی هست و میخواد بگه اگر شرایط جامعه طوری بشه که تحصیل حلال و رشد حقیقت به قهقرا بره باطل بر قلبها چیره خواهد شد جایی که به علت بی تفاوتی نیکان و بی مبالاتی سایر افراد نظام اجتماعی به سمت حرام بره به گونه ای که کسب حلال به انزوا بره قطعا نتیجه ای مقابله با سنت پیامبر صلی الله علیه و آله نخواهد داشت چون سنت پیامبر با این نظام آشفته در تضاد خواهد بود.
حضرت ابراهیم علیه السلام در خواب دید که فرزندش را ذبح میکند و چون رویای خویش را برای فرزند بازگفت اسماعیل پاسخ داد: یا ابت افعل ما تؤمر ای پدر هر آنچه را که مامور انجامش شده ای بجا آور.
حقیر گویم گویا کربلا روایت حال همه انبیاست و در هر جلوه های از جلوه های آن شرح حال یکی از انبیای الهی مرور میشود. شبیه این حکایت ابراهیم را میتوان در این روایت یافت روایتی که دل سنگ را آب و اشکها را سرازیر میسازد:
شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الآمال روایت نموده است: حضرت ابوعبدالله الحسین علیه السلام در وادی ثعلبیه خواب قیلوله فرمود و چون از خواب برخاست فرمود: در خواب دیدم هاتفی ندا می کرد که شما شتابان به پیش می روید حال آنکه مرگ شما را سریعتر به بهشت سوق می دهد! حضرت علی اکبر فرمود: ای پدر! آیا ما بر حق نیستیم؟ امام حسین علیه السلام فرمود: آری به حق خدایی که بازگشت همه به سوی اوست ما بر حقیم. علی اکبر پاسخ داد: پدر! حال که ما بر حقیم از مرگ چه باک داریم.
و با اندکی دقت شباهت مکالمه ابراهیم و اسماعیل و مکالمه امام حسین و علی اکبر مشخص میشود... اما اف بر دنیا که پایان این حکایت متفاوت است اسماعیل به سلامت به خانه بازمیگردد و علی اکبر با بدن قطعه قطعه نقش زمین می شود ... السلام علی الذبح العظیم
سوه طه را که می خوانی یاد زینب می افتی گویا سوره طه سوره زینب است.
اینجا روایت بعثت زینب است
موسی را می بینی که با اهل خویش راهی سفر گشته و حسین نیز عازم سفر است.
موسی آتشی می بیند و به امید راهنمایی یا برگرفتن شعله ای آتش جهت نور بدانسو می رود که می شنود: انی انا ربک و آنگاه مغازله موسی و خدا آغاز می شود خدا می داند که در دست موسی چیست و موسی نیز می داند که شرح کارایی عصا در محضر خدا لغو است لیکن بستر بستر مغازله است و حبیب و محبوب بهانه ای برای سخن یافته اند ...
اما کربلا چه شد؟
زینب نیز آتش دید ولی نه آن آتش که نور چشمش باشد، آتش آنسامان آمده تا طفلان و نسوان را آواره تر سازد و اینجا زینب است که می خواهد قبسی از آرامش بیابد و آن را برای طفلان برادر به ارمغان آورد و اینجا خدا با زینب سخن می گوید _ و چگونه با زینب در قالب پیکر حسین سخن نگوید که پیکر حسین از درخت مقدس تر و کربلا ار وادی طور وحی انگیز تر _ ناگاه صدایی او را می خواند : موسای من! من پرادر تو هستم تو اکنون پیامبر منی که رسالت خون مرا به گوش جهانیان خواهی رساند، نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب حسینت اینجا خفته، موسی و خدا مغازله اگر می کنند مغازله زینب و حسین شنیدنی تر است؛ آیا تو حسین منی آیا تو پسر مادر منی، انگاه رو به مدینه می کند و اینسان رسالتش را آغاز نموده نخستین سوره عشق را مترنم می شود که: « این کشته فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست ... » ولی .. ولی پیامبری معجزه می خواهد حسینم معجزه من چیست؟ و گویا چنین ملهم می شود که معجزه تو امشب در کنج تنور جای گرفته تا بزودی آنجا که کوفیان خارجی ات می خوانند و کافرت می دانند این سر آغشته به خون و خاکستر مترنم به آیات قرآنی شود و بدینسان فروزنده تر از ید بیضا حقانیتت را فریاد زند ...
آری زینب رسول عشق است و کربلا وادی طور
السلام علی قلب زینب الصبور