بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
آقای میرحسین موسوی در جمع دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد با استفاده از احساسات دانشجویان جوان به سیاه نمایی علیه احمدی نژاد پرداخته و اتفاق پیش آمده در سوئیس را افتضاح دانسته احمدی نژاد را عامل آن معرفی کرد. وی در توضیح این مطلب اظهار داشت که بنا بر اجماع ملت سرنوشت فلسطینیان باید به دست خودشان تعیین و باید مطابق هنجارهای بین المللی در مورد اسراییل سخن گفته شود.
در پاسخ به آقای موسوی می گوییم : آقای موسوی منظور شما از هنجارهای بین المللی چیست؟ تفکر امام راحل برای هنجارهای بین المللی اصالتی نمی شناسد و فقط آنجا به قول شما هنجارهای بین الملل را امضا میکند که منطبق بر ایدئولوژی اسلام باشد. آقای موسوی آیا مطرح ساختن ولایت فقیه در دهه 40 و 50 شمسی منطبق بر هنجارهای بین المللی بود؟ آیا مواضع امام در خصوص اسرائیل و تاکید ایشان بر نابودی اسرائیل مطابق با هنجارهای بین المللی بود؟ آیا نامه امام به گورباچف و دعوت او به حکومت توحیدی از هنجارهای بین المللی به حساب می آمد؟ و اصلا چون ممالک بزرگ دنیا اسراییل را به عنوان یک کشور به رسمیت شناخته اند باید متعرض آن نشد ؟ آیا فراموش کرده اید که امام فرموده بودند که اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود؟
بنابراین آنانکه همچنان به تفکر امام وفادار و اصل ولایت فقیه را می پذیرند خوب میدانند که هنجارها و مواضع بین المللی آن هنگام مورد تایید است که منطبق بر حق و حقیقت و ایدئولوژی الهی باشد.
آقای موسوی اگر قرآن را مطالعه کنید درخواهید یافت که همیشه عده ای سخن پیامبران را برنتافته و آن را به سخره گرفته اند. اگر در زندگی پیامبر اندکی مطالعه کنید که حتما کرده اید در می یابید که کفار قریش بارها سخن پیامبر را قطع کرده و در حضور جمع آن حضرت را مورد توهین قرار میدادند. آیا پیامبر هم باید به هنجارهای آنروز جامعه و دنیا احترام میگذاشت و دم از توحید نمی زد؟ سخنان آقای دکتر احمدی نژاد در کفرانس دوربان 2 در ژنو مبتنی بر آرای امام راحل بوده و بی احترامی چند نفر حامی صهیونیست نه تنها از اعتبار آن نمی کاهد بلکه خود دلیلی قاطع بر صحت سخنان اوست.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
دیشب با دیدن فیلم جنجال صهیونیستها و پرتاب شیئی به سوی دکتر احمدی نژاد در کنفرانس ضد نژادپرستی با خودم گفتم خدا را شکر که این اتفاق افتاد . چون هر انسانی دارای جاذبه و دافعه ای است و طبعا هر سخنی هم موافق و مخالفی خواهد داشت. راستی و درستی هر سخنی را باید از مخالفان و موافقانش شناخت .
اینکه افرادی دلقک گونه در حمایت از رژیم صهیونیستی و حکومتهایی که با تضییع حق ملتها و توده ها منافع خویش را تامین می کنند سعی در برهم زدن سخنرانی دکتر احمدی نژاد داشتند خود دلیلی بزرگ بر راستی و درستی سخنان رئیس جمهور محبوب ایران است.
سلام
اخبار 20:30 سه شنبه 27 اسفند به یکی از جلسات اصلاح طلبگان که به نشست « یاسر » معروف شده بود اشاره و اعلام کرد: سید محمد خاتمی رسما انصراف خویش را از کاندیداتوری دهمین دوره ریاست جمهوری اعلام کرد . و باز جالب اینکه خاتمی از اعضاء جلسه مذکور به شدت انتقاد کرده و اظهار کرده بود: یکی از دغدغههای اصلی من، اطرافیانم هستند که با من روراست نیستد. 3، 4 نفر از افرادی که مرا به آمدن تشویق کردند، سراغ میرحسین هم رفتند و از او دعوت کردند و الآن هم دارند زیر علم او سینه می زنند. رسول منتجب نیا نیز اظهار داشته بود از اعلامیه خاتمی بر می آید که او به نفع کسی کناره گیری نکرده است.
حال سؤال اینجاست که اگر واقعا کاندیداتوری و تصدی پست ریاست جمهوری برای خدا و از سر شیفتگی خدمت و نه از روی تشنگی قدرت است چرا خاتمی از حضور میر حسن موسوی برمی آشوبد و هوادارانش را به روراست نبودن متهم می کند؟ اگر هدف از تصدی ریاست جمهوری کسب رضایت خداست ناراحتی خاتمی از شکسته شدن آراء توسط یکی دیگر از اصلاح طلبان!! از سر چیست؟ آنگاه اظهار می دارد برای اینکه آراء اصلاح طلبان!! تقسیم بر 3 نشود از کاندیداتوری انصراف می دهد. و باز سؤ ال اینجاست اگر اهداف موسوی با اهداف خاتمی همسو است ناراحتی خاتمی از حضور موسوی چه مفهومی دارد؟ آیا جز این است هر یک از آنان کلاه ریاست جمهوری را برای سر خویش می خواهد و بس؟ و اگر اهداف خاتمی و موسوی با یکدیگر همسو نیست اظهارات خاتمی مبنی بر اینکه کناره می گیرم تا آراء شکسته نشود و جناح اصلاح طلب با موفقیت آرا را جلب کند چه چیزی را نمایان می سازد؟ به نظر حقیر همه این جنجالها نوعی قرض نان سیاسی و جلوه ای دیگر از بازی سیاسی است تا توجه اذهان را به خویش معطوف سازند. اما اینکه علیرغم اختلاف دیدگاه موسوی و خاتمی _ آنگونه که از ناراحتی آنان از حضور یکدیگر و عملکردشان برمی آید _ طرفین اصرار بر روی کارآمدن جناح اصلاح طلب!! دارند دلیلی محکم برای حضور در انتخابات نیست و صد البته که صلاح یک جامعه بسیار فراتر از فقط و فقط روی کار آمدن جناحی خاص است.
به هر حال کسانی که عرایض حقیر را برنمی تابند چگونه دم خروس و قسم حضرت عباس اصلاح طلبان را توجیه می کنند؟ آیا صرف قدرت یافتن جناحی خاص میتواند دلیلی برای ریاست جمهوری باشد ؟ آنانکه اتحاد اصلاح طلبان را مکفی می دانند اکراه شدید در ائتلاف و اختلافات درون جناحی را چگونه توجیه می کنند؟ اگر جناح اصلاح طلب به برنامه ای جامع و قابل قبول از سوی همه مدعیان خویش دست می یافت اختلافات حاضر نیز روی نمی داد. امان از ائتلاف صوری و کناره گیری های اکراهی و در یک کلام امان از بی برنامگی و اختلاف!!!
تخلفات متعدد آقای میر حسین موسوی از قانون اساسی نارضایتی ریاست جمهوری وقت حضرت آیت الله خامنه ای را در پی داشت لیکن از آنجا که امام خمینی حفظ آرامش جامعه در آن اوضاع را ضروری می دیدندو بر کناری میر حسین موسوی اوضاع سیاسی آن روز را متشنج می ساخت سبب شد آیت الله خامنه ای مهر سکوت بر لب زند و نخست وزیری موسوی تداوم یابد ...
عطاءالله مهاجرانی وزیر فرهنگ خاتمی را همگان به یاد دارند و شاید به خاطر بیاورند که رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای نارضایتی خویش را از عملکرد وزارت ارشاد که آن زمان آقای مهاجرانی متصدی آن بود اعلام داشتند ؛ ولی حجت الاسلام خاتمی بجای آنکه بکوشد عملکرد وزارتخانه مزبور را با خط مشی ولی فقیه همگام سازد به اظهارات رهبری وقعی ننهاد و آنگاه که امکان استیضاح و برکناری مهاجرانی بر سر زبانها افتاد آقای خاتمی به جای آنکه در حفظ آرامش فضای سیاسی و فرهنگی کشور بکوشد، تهدید کرد که اگر مهاجرانی برود او نیز استعفا خواهد داد و عملا جو سیاسی آن روز کشور را آشفته تر ساخت. ...
حال با مقایسه سیره رهبری در دوران ریاست جمهوری و اطاعت ایشان از منویات ولی فقیه و سیره خاتمی و بی اعتنایی او به نارضایتی رهبری از عملکرد وزارت فرهنگ و ارشاد پی می بریم که تفاوت ره از کجا تا به کجاست!
معروف است که میر حسین موسوی را نخست وزیر جنگ می خوانند و چنین ادعا می شود که او کشور را در زمان بحران و جنگ به خوبی اداره کرد. من فعلا به صحت و سقم این ادعا کاری ندارم اما چیزی که توجه مرا جلب می کند این است که هر جا که به این ادعا برخورده ام مخصوصا ادعاهایی که از طرفداران ایشان صورت می گیرد اصلا سخنی از مدیریت امام خمینی و آیت الله خامنه ای و سایر مسئولین آن دوران نمیشود گویی که او خود به تنهایی بار مشکلات آن دوران را به دوش کشیده است. راستی اگر اقدامات او اینسان حیاتی بوده چرا در عمل با اندیشه های مافوق خویش در تنافی بوده است ؟ و اگر او جنگ را اداره کرده پس رهبر کبیر انقلاب و ریاست جمهوری وقت چه می کرده اند؟ و اگر فعالیت او را همگام با فعالیت های ریاست جمهوری وقت در پیشبرد جنگ مؤثر می دانند چرا به سابقه او در مشی با ریاست جمهوری وقت اشاره نمی شود؟ آری اگر سابقه میر حسین موسوی بار دیگر مرور شود شاید مجبور شویم بگونه ای دیگر درباره اش حکم کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
خانم « و » از آقای الف پرسید : به نظر تو کرامت بزرگ سیدالعرفا حضرت امام خمینی رحمة الله علیه چیه؟
آقای الف جواب داد: بزرگترین کرامت امام خمینی که هیچ عارفی نظریشو نداشته اینه که ملت ذلت پذیری که زیر بار ظلم و ستم مستکبرهای دنیا کمرش خمیده بود رو بیدار و اونا رو در جهت تحصیل استقلال تشجیع کرده ازشون یه ملت آزاده و شجاع ساخت. در روایات احیاء ناس ( مردم ) به هدایت و نجات اونا تعبیر شده، قرآن میگه کسی که یه نفر رو زنده کنه همه مردم رو زنده کرده (( من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا )) حالا اهمیت اقدام امام خمینی که ملتی رو زنده کرده در چه حدی از شرافته ؟
...